نیا باران زمین جای قشنگی نیست*من از اهل زمینم خوب می دانم که گل در عقد زنبور است*ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست می دارد
در شهر عشق قدم میزدم گذرم افتاد به قبرستان عاشقان خیلی تعجب کردم تا چشم کار می کرد قبر بود پیش خودم گفتم یعنی اینقدر قلب شکسته وجود داره؟
یک دفعه متوجه شدم که قلبی تازه خاک شده بود جلو رفتم و برگ های روی قبر رو کنار زدم که براش دعا کنم .
وای چی دیدم ! باورم نمیشه اون قلب همون کسی بود که چند سال پیش دل منو شکست
*به شیطان گفتم لعنت بر شیطان!لبخند زد . پرسیدم *چرا میخندی؟ گفت از حماقت تو خنده ام می گیرد. پرسیدم مگر چه کرده ام؟ گفت مرا لعنت میکنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام.با تعجب پرسیدم پس چرا زمین می خورم؟جواب داد ذات تو مانند اسبی است که هنوز آن را رام نکرده ای.ذات تو هنوز وحشی است. پرسیدم پس تو چه کاره ای؟گفت هر وقت سواری آموختی برای رم کردن اسبت و نابودیت خواهم آمد.!!!!.....
یکی بود یکی نبود اونیکه بود تو بودی اونیکه تو قلب تو نبود من بودم
یکی رفت یکی نرفت اونیکه رفت تو بودی اونیکه از پیشت نرفت من بودم
یکی خواست یکی نخواست اونیکه خواست تو بودی اونیکه نخواست ازتو جدا شه من بودم...
صفحه قبل 1 صفحه بعد